جدول جو
جدول جو

معنی عر و بوق - جستجوی لغت در جدول جو

عر و بوق
(عَرْ رُ)
از اتباع است. (یادداشت مرحوم دهخدا). عروتیز. اشتلم و بانگ و فریاد به تظاهر. رجوع به عر و تیز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بر و بوم
تصویر بر و بوم
سرزمین، بوم و بر، برای مثال زمینی که دارد بر و بوم سست / اساسی بر او بست نتوان درست (نظامی۵ - ۷۶۲)
فرهنگ فارسی عمید
(بَ رُ)
مرکّب از: بر، به رای مشدد به معنی زمین ناکاشته و آن لفظ عربی است + بوم، به معنی زمین کاشته یعنی زمین قابل زراعت و ناقابل که سستی پذیرد، (از آنندراج)، بوم و بر. وطن. سرزمین. بنگاه:
نکردم زمانی بر و بوم یاد
ترا خواستم نیز پیروز و شاد.
فردوسی.
ز بهر بر و بوم و فرزند خویش
همان از پی گنج و پیوند خویش.
فردوسی.
همان چون به یک شهر دو کدخدای
بر و بوم ایشان نماند بجای.
فردوسی.
بر و بوم آن یکسر آنرا بدی
سر سال نو خلعتی بستدی.
فردوسی.
یکی زنده از ما نماند بجای
نه شهر و بر و بوم ایران بپای.
فردوسی.
از این پس بر و بوم و مرز ترا
نیازارم از بهر ارز ترا.
فردوسی.
کند نفرین بر آن سال و مه شوم
که دوری دادش از زاد و بر و بوم.
(ویس و رامین)،
هر آنکس را که باشد راهبر بوم
نبیند جزکه ویرانی بر و بوم.
ناصرخسرو.
چون نبد بر تو مبارک بر و بوم پدرت
آب و آتش به بر وبوم پدر درگیرم.
خاقانی.
وآنگهی ترکتاز کرد بروم
درفکند آتشی در آن بر و بوم.
نظامی.
از آن ده نه تبه کردم برین شوم
که ویران شد ز بیدادش بر و بوم.
نظامی.
زمینی که دارد بر و بوم سست
اساسی برو بست نتوان درست.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَرْ رُ)
عر و تیز. شور و غوغای بی محل. (آنندراج) :
بر دماغ حسن چون با دختران ریش خورد
عشوه با آن عروگوز از خویش نفرت می کند.
ملا فوقی یزدی (از آنندراج).
تا کی این کش وفش تقطیع و عروگوز مال
غافلی کآخر تو را صد مایه خجلت داده اند.
ملا فوقی یزدی (از آنندراج).
نگشوده بغیر عروگوزی از وی
این کله دراز کرنایی بوده.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَرْ رُ)
آواز بد. (از فرهنگ لغات عامیانه) ، گریه و زرزر کردن بچۀ نحس را نیز گویند. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عر و گوز
تصویر عر و گوز
پارسی است ار و گوز داد و فریاد بی جا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بر و بوم
تصویر بر و بوم
((بَ رُ))
زمین، سرزمین
فرهنگ فارسی معین